داستان
شمس‌الدین یوسف سبط ابوالفرج‎بن جوزی در کتاب تذکرة الخواص نقل کرده است که مردی رسول خدا را در خواب دید که ایشان امر فرمود: برو به فلان مجوس (زرتشتی) بگو: دعایت مستجاب شده است.
مرد مسلمان نرفت؛ برای اینکه مرد مجوس فکر نکند که احترامی دارد. این خواب دوباره و سه‌باره تکرار شد و بالاخره مرد مسلمان نزد مرد مجوس رفت و گفت: پیامبر ما فرموده که آن دعا مستجاب شد. مجوس گفت: مرا می‌شناسی؟ مرد مسلمان گفت: نه. مرد مجوسی در آن هنگام همه اهل‎بیتش را جمع کرد و همه با هم مسلمان شدند. آن‌گاه مرد تازه مسلمان شده رو به فرستاده رسول خدا، صلی الله علیه و آله گفت: چندی پیش عروسی دخترم بود. کنار خانه ما ساداتی فقیر زندگی می‌کردند. در شب عروسی شنیدم، صدای دختر بچه‌ای را که گفت: مادر! بوی غذای عروسی مرا آزار می‌دهد. غذای بسیار با لباس اشرافی به در خانه‌شان فرستادم. دختر گفت: به خدا قسم! دست به این غذا نمی‌زنیم تا برایت دعا کنیم. آن‌گاه دست‌هایش را بالا برد و گفت: خداوند محشور کند تو را با جد ما رسول خدا، صلی الله علیه و آله، و سایرین آمین گفتند. این است آن دعا که به اجابت رسیده است.

 نکته‌های آموزنده
1. کمک‌رسانی به سادات، عامل هدایت انسان‎های پاک‌دل می‌شود.
2. احسان دیگران را بدون پاسخ نگذاریم؛ هرچند دعای خیر در حق احسان کننده باشد.
3. پیروی و اطاعت از رسول خدا، صلی الله علیه و آله باید بدون چون و چرا باشد.
4. توجه کامل به پاره‌ای از رؤیاها داشته باشیم.
5. اهل‌بیت موجب هدایت خانواده‌های پاک‌دامن می‌شوند و عطوفت و مهربانی و دستگیری آنان شامل حال کسانی می‎شود که به نوعی با اهل بیت در ارتباط باشند.
6. ضرورت توجه به همسایگان و رعایت حقوق آنها (با هر دین، مذهب و عقیده‌ای)

برگرفته از کتاب فرهنگ سیادت اثر آیت الله سید محمد کاظم مدرسی، ص 474