درک مقتضيات زمان آیت الله مکارم شیرازی

درک مقتضيات زمان
براى محقّقى که در بحث هاى علمى و تحقيقى، در عرصه وسيع ميراث فرهنگىِ بس عظيم و کهن، غور مى کند بسى دشوار است که در عرض آن، از آخرين گزارشات و اطّلاعات عمومى علمى و تجربى باخبر شود و در اين زمينه نيز، مطالعات منظّم و منسجمى را در پيش بگيرد و از آخرين پيشرفت ها و کشفيّات علوم روز، يادداشت بردارد و همآهنگ با زمان حرکت کند.
آن چه از سخنرانى هاى عمومى و مجالس علمى و اخلاقى استاد ما در گذشته و حال و نيز از مقالات سياسى و اجتماعى معظّم له در جرايد (که از قبل از انقلاب اسلامى تا چند سال پيش ادامه داشت) برمى آيد اين است که ايشان از خصوصيّت فوق، به خوبى برخوردار بوده، در زمينه هاى مختلف علمى و تجربى، فرزند روز به حساب آمده و دوشادوش حوادث زمان، حرکت کرده است.
اين نکته، شادابى خاصى به انديشه استاد بخشيده است و باعث شده که انديشه شاداب او، هدايتگر انديشه هاى شاداب باشد.
و همين، سبب آميختگى مباحث ايشان با نکته هاى ملموس و محسوسى از علوم تجربى و علمى گرديده است.

نمونه اوّل
به عنوان مثال در کتاب «معاد» در ارتباط با اصحاب کهف و امکان خواب طولانى آنان مى فرمايد:
«در يکى از مجلاّت علمى اين مطلب انتشار يافت که در سال هاى اخير کتابى درباره منجمد ساختن بدن انسان به خاطر يک عمر طولانى به قلم «رابرت نيلسون» منتشر شده، که در جهان دانش انعکاس وسيع و دامنه دارى داشته است. در مقاله اى که در مجلّه مزبور در اين زمينه تنظيم شده بود تصريح شده که اخيراً يک رشته علمى در ميان رشته هاى علوم نيز به همين عنوان به وجود آمده است، در مقاله مزبور چنين مى خوانيم: «زندگى جاويدان در طول تاريخ، همواره از رؤياهاى طلايى و ديرينه انسان بوده، اما اکنون اين رؤيا به حقيقت پيوسته است و اين امر مديون پيشرفت هاى شگفت انگيز علم نوينى است که «کريونيک» نام دارد (علمى که انسان را به عوالم يخبندان مى برد و از او همچون «بدن منجمد شده اى» نگهدارى مى کند به اميد روزى که دانشمندان، او را به زندگى دوباره بازگردانند). آيا اين منطق، باورکردنى است؟ بسيارى از دانشمندان برجسته و ممتاز، از جهات ديگر به اين مسأله مى انديشند و نشرياتى چون «لايف» و «اسکواير» و همچنين روزنامه هاى سراسر جهان، شديداً به بحث درباره اين مهم پرداخته اند و از همه مهم تر اين که برنامه اى هم اکنون (در اين زمينه) در دست اجرا است». چندى قبل نيز در جرايد اعلام شده بود که در ميان يخ هاى قطبى که به گواهى قشرهاى آن، مربوط به چندهزار سال قبل بود، ماهى منجمدى پيدا شده که پس از قرار گرفتن در آب ملايمى، زندگى را از سر گرفته و در مقابل ديدگان حيرت زده ناظران شروع به حرکت کرده است… از مجموع اين گفتگوها نتيجه مى گيريم که متوقّف ساختن و کند کردن فوق العاده حيات، امکان پذير است و مطالعات مختلف علمى، امکان آن را از جهات مختلفى تأييد کرده است و در اين حال مصرف غذاى بدن تقريباً به صفر مى رسد و ذخيره ناچيز موجود در بدن مى تواند براى زندگى کُند آن در سال هاى دراز کافى باشد».
استاد پس از بيان نمونه هايى از اين قبيل به نتيجه گيرى در يک بحث قرآنى مى پردازد و مى نويسد:
«مسلّماً خواب اصحاب کهف يک خواب عادى و معمولى مانند خواب هاى شبانه ما نبوده و خوابى بوده که کاملاً جنبه استثنايى داشته است، بنابراين جاى تعجّب نيست که آنها در خواب طولانى خود، نه گرفتار کمبود غذا شوند و نه ارگانيزم بدن آنها صدمه ببيند…».

نمونه دوم
همچنين در مقدّمه کتاب «زندگى در پرتو اخلاق» مى نويسد:
«در اين کتاب به دنبال چه مى گرديم؟ بن بست هاى جهانى، ناله هاى قربانيان تجاوزها، جنگ ها، جنايت ها و بريدن روزافزون پيوندهاى خانوادگى، همگى گواه صادق يک حقيقتند که: قوانين جارى دنيا با تمام تلاشى که ظاهراً در راه اصلاح و بهبود و اجراى آنها مى شود نه تنها نتيجه اى براى بخشيدن يک زندگى ايده آل به انسان ها نداشته، بلکه اين اميد را براى آينده نيز از بين برده است، نمى دانيم تا کى بايد اين اصول فرسوده را آزمود، و باز هم آزمود، اينها حتّى نمى توانند از متولّيان خود حمايت کنند تا چه رسد به ديگران! اين قوانين همچون چاههاى عميقى هستند که گاهى به قطعات عظيم سنگ هاى زيرزمينى مى رسند و هرچه براى شکافتن آن سنگ ها و پيشرفت در دل آنها بيشتر تلاش کنيم خود را خسته کرده ايم و از آب خبرى نيست که نيست! بنابراين  بايد ديد عيب کار کجاست و با تشخيص آن، پيرامون راه حلّ آن بينديشيم، در مرحله اوّل به اين نکته برخورد مى کنيم که اين قوانين همانند داروهايى هستند که تنها جنبه استعمال خارجى دارد و اثر آنها کاملاً سطحى است، اينها هرگز نتوانسته اند کوچکترين گامى در اعماق وجدان بشرى که الهام بخش تلاش ها و کوشش ها و حرکات اوست بگذارند و از درون، نيروهاى او را بسيج کنند و ريشه هاى درد را برکنند».
استاد در ادامه با ذکر چند مثال که دقيقاً حکايت از اطلاعات وسيع علمى و معلومات عمومى ايشان مى کند مى نويسد:
«کدام قانون مى تواند (مثلاً) آن دسته از ثروتمندان «ينگه دنيا» را که با اختصاص دادن ثروت هاى خود از طريق وصيّت به گربه هايشان، وسايل ايجاد دهکده گربه هاى ميليونر را فراهم ساخته اند، بر سر عقل و عاطفه انسانى بياورد و به حمايت از ميليون ها گرسنه آفريقايى دعوت کند؟ کدام قانون مى تواند روح نوع دوستى را در آنها که قطعات الماس چهارده ميليون تومانى را به خود مى آويزند و آلبوم هاى تمبر چندميليونى، يکى از تزئينات کم اهمّيّت اطاق پذيرايى آنها را تشکيل مى دهد زنده کند و به نجات جان ميليونها بيمار جذامى و سرطانى و مسلول دعوت نمايد؟…».
شکّى نيست که اين نوع بحث ها و آميخته شدن مباحث اعتقادى با اين قبيل از مثال ها از جاذبه ويژه اى براى همگان برخوردار است.
خصوصيّت مزبور، سبب شده است که استاد بتواند در اعماق روح و ذهن انسان ها به خصوص نسل جوان سير کند، دردها و نگرانى هاى آنها را کشف کرده، به درمان آن بپردازد و از شبهات و سؤالات مختلف آنها جوابگو باشد.

نمونه سوم
استاد خود، در مقدّمه کتاب «در جستجوى خدا» چنين مى نويسد:
«در دنياى امروز کمتر کسى است که از نگرانى هاى مرموزى رنج نبرد، و على رغم آراستگى ظاهرى به نوعى آشفتگى درونى گرفتار نباشد. اين اضطراب ها، نگرانى ها، غم و اندوه هاى مبهم و گاهى بى دليل، مانند طوفان وحشتناکى مرتّباً روح انسان را درهم مى کوبند.
بسيارى از مردم امروز با اين که در ميان توده هاى عظيمى از جمعيّت هاى انسانى زندگى مى کنند، و دوستان و آشنايان فراوانى دارند، باز احساس تنهايى جانکاهى آنها را رنج مى دهد. فکر مى کنند هيچ کس نيست که وجود آنها را درک کند، اصلاً مثل اين که يک موجود «زيادى» در اين جهان هستند، زندگى براى آنها بى مفهوم و بى هدف است. از خودشان گريزانند، از ديگران نفرت دارند، نسبت به هر حادثه بدبينند و يا لااقل بى تفاوتند.
با اطمينان بايد گفت، همه اين پديده هاى روحى به خاطر اين است که يک واقعيّت بزرگ را از دست داده اند، يک حقيقت مهم را فراموش کرده اند و به دنبال آن در اين بيراهه هاى زندگى سرگردان مانده اند. شايد خيال مى کردند اين حقيقت کهنه شده است، يا اصولاً نيازى به آن نيست، و توجّه به آن هيچ گونه ضرورتى ندارد، لذا آن را به دست فراموشى سپردند، آن حقيقت بزرگ همان «خدا» است، پديدآورنده هستى ها، مبدأ اصلى جهان پهناور آفرينش، حکمران بر تمام قوانين طبيعى و ماوراى طبيعى.
آرى با فراموش کردن او، در حقيقت اميد خود را از دست داده و همه چيز را فراموش مى کنند… بسيارى از بزرگان دنيا پس از آن که يک دوران دردناک اضطراب و نگرانى و سرگردانى را پشت سر گذارده اند همين که به سرچشمه ايمان به خدا رسيده و از اين آب حيات سيراب گشته اند اعتراف مى کنند که زندگى نوين و تازه اى يافته اند.

نمونه چهارم: پيش بينى و دورانديشى دقيق
هماهنگى استاد با مقتضيات زمان نيز، سبب شده است دشمن و نقشه هاى استعمارى او را بشناسد و دستشان را رو کند و از دورانديشى چشمگيرى برخوردار شده، پيش بينى هاى قابل توجّهى را از خودش بروز دهد، به عنوان مثال در کتاب «پايان عمر مارکسيسم» که سالهاى سال، قبل از انقلاب انتشار يافته است مى نويسد:
«و با اين بررسى در نهايت به اين جا مى رسيم که مارکسيسم مکتبى است که دوران شکوفايى خود را پشت سر گذارده و در سراشيبى و افول قرار گرفته و از نظر فعّاليّت جهانى پايان عمرش چندان دور نيست».

نمونه پنجم
استاد در مقدّمه کتاب «خطوط اصلى اقتصاد اسلامى» با بيان ويژگى هاى سه گانه استعمار (1- فلج کردن انديشه ها 2- ايجاد وابستگى ها 3- دامن زدن به نفاق) در توضيح ويژگى اوّل مى نويسد:
«مار ضحّاکى استعمار، قبل از هر چيز خوراکش «مغز» است! او مغزها را مى خورد مخصوصاً اين مار، علاقه خاصّى به مغز جوان دارد! همه روز و هميشه. بنابراين هرجا ديديد سخن از تخدير مغزها در ميان است و گفتگو از مسائلى است که به طور مستقيم يا غيرمستقيم در رابطه با از کار انداختن مغزهاى متفکّر و آگاه مى باشد بدانيد در آن جا استعمار، حضور دارد، در شکل مرئى يا در اشکال نامرئى. نسختين گام در برنامه هاى استعمارى کشتن «تفکّر» و «انديشه» است و اين «انديشه کشى» گاه از طريق خالى کردن فرهنگ اجتماعى از محتوا است و گاه از طريق توجّه دادن به مسائل حاشيه اى و دور ساختن از متن زندگى و سرانجام دگرگون ساختن ارزش ها».

نمونه ششم
شکّى نيست که اين خصلت، يکى از عوامل مهمّ پويايى انديشه استاد و اعتقاد او به پيشرو بودن دين اسلام و قدرت آن بر تشکيل حکومت و اداره جامعه انسانى و بر جواب گويى از مشکلات و مسائل گوناگون جوامع بشرى مى باشد، به همين جهت است که دست به قلم مى برد، و اوّلاً: از جمله از فرزانگانى است که طرح حکومت اسلامى را ارائه مى دهد و در آغاز پيروزى انقلاب اسلامى، کتاب «طرح حکومت اسلامى» را مى نويسد و ثانياً: با نوشتن چندين جلد کتاب، تحت عنوان «پرسش ها و پاسخ ها»، از شبهات مختلف عصر حاضر جواب مى دهد و در مقدّمه کتاب «پرسش ها و پاسخ ها» چنين مى نگارد:
«سؤال، روشن ترين پديده روح تشنه و حقيقت جوى آدمى است، و دريچه اى است که به سوى تکامل او گشوده شده است. سؤال، نشانه تلاش و کوشش پى گير و جاودانى انسان براى کشف جهان اسرارآميز و مرموز مجهولات است و به همين دليل آنها که مطلبى براى پرسش و سؤال ندارند افرادى ناتوان و کم پيشرفت خواهند بود، و نيز به همين دليل، اسلام که يک آيين پيشرو و مترقّى است نه تنها به پيروان خود، حقّ سؤال از مسائل گوناگون مى دهد بلکه پيشوايان اسلام، کراراً مردم را دعوت به پرسش از مسائل مختلف علمى مى کردند; منتها در پاسخ افراد، استعداد فکرى و ميزان هوش و دانش آنها را در نظر مى گرفتند».

نمونه هفتم
استاد دام ظلّه اگر فرزند زمان نباشد و با مقتضيات روز غيرآشنا باشد اين گونه از سؤال ها و خصوصاً سؤالات جديدى که به عنوان «مسائل مستحدثه» مطرح است استقبال نمى کند و باز در مقدّمه کتاب «همه مى خواهند بدانند» که کتابى است در زمينه سه مسأله «معراج»، «شقّ القمر» و «عبادت در قطبين» چنين نمى نگارد:
«چرا اين همه سؤال مى کنيم؟ انسان ذاتاً «کنجکاو» آفريده شده، و قسمت عمده معلومات او – و به عقيده بعضى همه آن – مديون همين حسّ کنجکاوى است. او ميل دارد همه اسرار جهان را تا آن جا که امکان دارد کشف کند، هيچ چيز براى او لذّت بخش تر از يک خبر تازه، و يک کشف تازه مربوط به اين جهان پهناور نيست. او اين حس را در همه چيز حتّى در مسائل مذهبى و دينى به کار مى اندازد و مى خواهد تا آن جا که فکر و عقل او اجازه مى دهد اسرار و فلسفه احکام مذهبى و  چگونگى عقايد مربوط به آن را درک کند. به همين دليل ما انتظار داريم اسرار همه مسائل اسلامى اعمّ از عقايد، احکام و قوانين را، تا آن جا که مى توانيم درک کنيم و نيز انتظار داريم معلومات ما در اين قسمت با معلوماتى که از جهان آفرينش از طريق علوم طبيعى دريافته ايم کاملاً تطبيق کند. اين انتظار ما کاملاً بجاست، مذهب واقعى آن است که فکر ما را در مسائل مختلف علمى راهنمايى کند و مکمّل قوانين جهان آفرينش باشد، اگر مذهب با قوانين آفرينش تضاد داشته باشد مذهب نيست، خرافات و موهومات است. ولى آيا مى دانيد کتاب بزرگ آسمانى ما قرآن، سهم مؤثّرى در برانگيختن اين حس در همه پيروان خود دارد و در حقيقت به آن دامن زده است؟ زيرا روش قرآن اين است که خود براى همه مسائل اصولى استدلال مى کند، استدلال هايى که براى همه در سطوح مختلف معلومات، آموزنده و بيدار کننده است. به علاوه قرآن از مخالف خود نيز مطالبه دليل و برهان مى نمايد و آنها را به خاطر پيروى از عقايد غير مستدل و غير منطقى سرزنش مى کند، آيات قرآن پر از اين گونه مطالب است که اين جا جاى نقل آن نيست و اين است که مى گوييم قرآن حسّ کنجکاوى و استدلال ما را برانگيخته است».
استاد در ادامه با اشاره به ضعف بسيارى از مذاهب در برخورد با سؤال مى فرمايد:
«ولى اگر شما وارد محيط مسيحيّت کنونى يا بسيارى از مذاهب ديگر شويد و بخواهيد مثلاً يک مسيحى واقعى و مؤمن باشيد با کمال تعجّب مى بينيد وضع، وضع ديگرى است. احساس مى کنيد يک سلسله عقايد در برابر شما چيده شده که خواه ناخواه بايد به آن مؤمن باشيد و زياد درباره آن بحث و گفتگو نبايد بکنيد. مثلاً اگر بپرسيد مسأله تثليث در وحدت و به عبارت ديگر «خدايان در عين اين که سه گانه اند يکى بيشتر نيستند و در عين يگانگى سه هستند» چگونه به عقل مى گنجد؟ به شما خواهند گفت: اين مطلبى است که بايد آن را پذيرفت و با قلب به آن ايمان داشت و تعبّداً قبول نمود. اگر بپرسيد که آيا عيسى مسيح فرزند واقعى خداست؟ حتماً به شما مى گويند: آرى. اگر ادامه دهيد: فرزند واقعى براى خدا چه مفهومى مى تواند داشته باشد؟ خواهند گفت: اين ديگر از اسرارى است که بايد با قلب پذيرفت. باز اگر سؤال کنيد: خدا براى چه منظورى فرزند خود را به اين جهان پرغوغا در ميان اين بشر دوپا فرستاده است؟ مى گويند: براى اين که قربانى گناه بشر بشود و افراد بشر آمرزيده بشوند، خوب، اگر ادامه دهيد که او چه گناهى کرده که به آتش ما بسوزد؟ وانگهى قربانى شدن او چه تأثيرى در روح گنهکار من و تکامل و پرورش آن خواهد داشت؟ باز مى گويند: انتظار نداشته باشيد همه چيز را با استدلال درک کنيد.
البتّه ما مسلمانان از اين طرز بحث بسيار متعجّب و ناراحت خواهيم شد، زيرا قرآن به ما آموخته که در همه مسائل اعتقادى فکر و استدلال نماييم، امّا متأسّفانه، مسيحيان امروز چون به اين طرز بحث خو گرفته اند، زياد هم از آن احساس ناراحتى نمى نمايند. تصديق مى کنيد اين نعمت بزرگى است که اسلام به ما ارزانى داشته و به ما حقّ بحث و مطالعه و تفکّر و تدبّر داده است و همچون مذاهب آميخته به خرافات، راه استدلال و برهان را به روى ما نبسته است».

نمونه هشتم
گواه ديگر بر آشنايى استاد با مقتضيات زمان و جلوه ديگر روشن بينى معظّم له، مقدّمه کتاب «چهره اسلام در يک بررسى کوتاه» است که در آن، چنين آمده است:
«اگر وضع امروز مسلمانان جهان را بررسى کنيم مى بينيم وضعى است اسف انگيز و رقّت بار و دردناک! اين همان ملّتى است که يک روز بر قسمت عمده دنياى متمدّن، حکومت مى کرد و از کرانه هاى اقيانوس اطلس تا ديوار چين، پرچم پرافتخار او در اهتزاز بود… ولى امروز آن همه عظمت و قدرت و سربلندى و افتخار، جاى خود را به ضعف و ناتوانى و پراکندگى سپرده… نه آن موفّقيّت بى دليل بود و نه اين عقب ماندگى بدون جهت است».
استاد در بررسي عوامل اين نابساماني مي فرمايد:
«در ميان عوامل گوناگونى که براى وضع نابسامان و اسف انگيز کنونى مى توان ذکر کرد دو عامل بيش از هر چيز، مؤثّر بوده است: 1- پراکندگى و نفاق 2- عدم درک موقعيّت زمان…».
و در توضيح عامل دوّم مى نويسد:
«هيچ ملّتى هرقدر هم قوى و نيرومند باشد نمى تواند افتخارات خود را حفظ کند مگر اين که روح زمان را درک نمايد. پيشواى بزرگ مذهب ما امام صادق (عليه السلام) در يک گفتار کوتاه و پرمعنى اين حقيقت را بيان فرموده است آن جا که مى فرمايد: «العالم بزمانه لاتهجم عليه الهواجس; کسى که به روح زمان خود آشنا باشد هيچ گاه مورد هجوم و حمله ناگهانى حوادث حيران کننده واقع نمى گردد» راستى چقدر اين جمله پرمعنى است و چقدر ما از آن دور هستيم؟ بديهى است معنى درک روح زمان اين نيست که نان را به نرخ روز بخوريم و با تغيير اوضاع زمان، حقايق و تعليمات اسلام را تغيير دهيم! بلکه منظور اين است از حوادثى که در جهان مى گذرد باخبر باشيم، نقشه هاى دشمنان را بدانيم، از وسايل مفيد روز براى پيش برد مقاصد صحيح اسلامى استفاده نماييم و با استفاده از اين وسايل، تعليمات عالى و زنده اسلام را در سراسر جهان، در داخل و خارج کشورهاى اسلامى، بسط و گسترش دهيم و نداى روح پرور پيغمبر اکرم و ائمّه هدى (عليهم السلام) را به گوش عالميان برسانيم. همه شنيده ايم معجزات پيغمبران بزرگ همواره از نوع کارهايى بود که اهل آن زمان در آن مهارت داشتند، اين خود يک درس بزرگ و ارزنده براى همه مسلمان هاست که چگونه از هر وسيله مؤثّرى براى تبليغ حقايق دينى استفاده کنند. اگر پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) با آيات قرآن مجيد که در عالى ترين درجه فصاحت و بلاغت و در سرحدّ اعجاز بود پيام خدا را به گوش مردم دنيا رسانيد يک دليلش اين بود که مؤثّرترين وسيله براى نفوذ در افکار و دل ها، چنين گفتار دلنشين و دلپذيرى بود، اين همان استفاده از سلاح روز بود. آرى اين فرمان قطعى تاريخ و فريضه مسلّمه همه مسلمانان است که با استفاده از همه وسايل زمان، اسلام را آن چنان که هست به جهانيان معرّفى کنند».
نمونه آخر: هوش سرشار در تشخيص موضوعات فقهى
در پايان لازم است گفته شود که يکى ديگر از جلوه ها و برکات خصلت مزبور برخوردارى معظّم له از «هوش سرشار و تفرّس لازم براى تشخيص موضوعات فقهى» در جلسه استفتاء است:
بر کسانى که در جلسات استفتاء حضور مى يابند پوشيده نيست که سؤالات وارده، از چه تنوّع شديدى برخوردار است و چه مسائلى از شرق و غرب عالم فقه، وارد جلسه مى شود و لازم است مورد بحث و بررسى قرار گيرد. آن چه در اين رابطه بسيار ضرورى به نظر مى رسد و به وضوح خودش را نشان مى دهد علاوه بر برخوردارى صاحب فتوى از حدّ نصاب لازم در قدرت افتاء و ملکه استنباط فقه سنّتى و «جواهرى»، و آشنا بودن او به اصول و ضوابط لازم در فنّ اجتهاد – علاوه بر همه اينها – داشتن هوش اجتماعى سرشار و تفرّس لازم براى تشخيص موضوعات مختلف و جورواجورى است که از داخل و خارج کشور و از سازمان ها و تأسيسات شخصى و دولتى و عناوين و مراکز حقيقى و حقوقى، به شهر علم و اجتهاد، قم سرازير مى شود، مسائل و موضوعاتى که گاهى ذاتاً پيچيده است و گاهى هم عمداً از جانب استفتاء کننده سوءاستفاده گرى، پيچيده مى شود و يک سو و يک جانبه نوشته شده، همه حقيقت جريان، در آن، منعکس نمى گردد تا بتواند جواب استفتاء را به نفع خويش تغيير دهد.
اين جاست که صاحب فتوا اگر از ذکاوت و تيزهوشى لازم اجتماعى و روانى برخوردار نباشد و به همه آفاق آن معضله، دست نيازد و ترفندها و شيطنت ها را رو نکند، احياناً دچار اشتباه شده، قلمش به خطا مى رود، و روشن است اشتباه و لغزش او (گرچه نزد خدا مأجور است) مشکلات زيادى را به بار مى آورد و حق يا حقوقى را پايمال کرده، باطلى را زنده مى کند.
اين جاست که بر صاحبان فتوايى که از بساطت خاصّى برخوردارند و فرصت حشر و نشر با طبقات مختلف جامعه را پيدا نکرده، همگان را چون قلب صاف و پاک خويش، شفّاف و صميمى مى بينند لازم است مشاوران هوشمند و با کياست و امينى را در جلسه استفتاء خود دعوت کنند تا در موضوع يابى و تشخيص پيچ و خم موضوعات معاملى و غير آن، با آنان به مشورت نشسته، از زيرکى و تفرّس آنان در اين رابطه کمک بگيرند.
استاد اوّلاً به خاطر هوش سرشار اجتماعى که در وجود او نهاده شده و ثانياً به خاطر تماس هاى گسترده و طولانى که با اقشار مختلف جامعه از طرق مختلف داشته و دارد و از مقتضيات زمان و مکان باخبر است، هوشيارى ويژه اى را در جلسه استفتاء و در ارتباط با دريافت ترفندها و رگه هاى نامرئى و مرموز شيطنت ها، از خود نشان مى دهد و زودتر و سريع تر از ساير اعضاى جلسه، سرنخ را مى يابد و نبض مسأله را در دست مى گيرد.

دکمه بازگشت به بالا